English            Latin   

برای دریافت مطالب جدید به این آدرس www.azoh.net  مراجعه فرمایید

Yeni Adresimiz www.azoh.net

New Address www.azoh.net 

گفتنی است این سایت آرشیو مطالب منتشر شده از اسفند 89 تا دی 92 و همچنین از مهر 94 تا شهریور 95 را شامل می شود
 

بررسی تحلیلی تأثیرات مانقورتیسم مذهبی شیعه- فارس بر حرکت ملی آزربایجان جنوبی- اوجالان ساوالان

فاجعۀ قتل فرخنده و فتوای قتله، الگویی واحد در موقعیتهایی متفاوت

فاجعۀ شنیع قتل فرخنده

 روز پنج شنبه، 19 مارس سال 2015م.، 28 جمادی الاول سال 1436 هـ.ق.، 28 اسفند ماه سال 1393 هـ.ش. ساعت 3 بعد از ظهر، در حالی که مردم خود را برای شادی و جشن عید نوروز آماده می کردند، گله هایی خشمگین از مردان خشمگین مسخ شده مذهبی به سوی دختر بی پناه و تنهای 27 ساله افغان به اسم فرخنده، از هر گوشۀ مسجد موسوم به “شاه دوشمشیر” شهر کابل، پایتخت کشور افغانستان، هجوم برده و با مشت و لگد و چوب و چماق و سنگ و آهن و خلاصه هر چه به دستشان می رسید او را لت و کوب کرده با ضربات دهشتناک و به قصد کشت، او را از مسجد بیرون می کشند و این لت و کوب، یا بهتر بگوییم لت و پار، خارج از مسجد نیز ادامه پیدا کرده و سپس پیکر نیمه جان او را که هنوز رمقی و جانی دارد از لبه بتنی رودخانه خشک کابل از ارتفاع چند متری به بستر آن به زیر انداخته و بر رویش بنزین ریخته و آتش می زنند!!! فیلم‌های منتشر شده از لحظات تلخ و هولناک و ضد انسانی لت و کوب فرخنده در اینترنت نشان می‌دهد که این دختر بینوا و بی پناه، بارها به کسانی که او را لت و کوب می‌کنند، با عجز و لابه، می نالد و التماس می کند که بی گناه است و قرآن را نسوزانده است، اما مردان خشمگین و برافروخته و به هیجان آمده، بی هیچ توجهی به حرفهای او، به لت و کوب فرخنده به قصد کشتن او ادامه می دهند. تصاویر نشان می‌دهد که لحظه ‌به ‌لحظه به شمار جمعیت خشمگین افزوده می‌شود و مردان زیادی با سنگ، چوب و اشیای پیرامونشان به فرخنده زخمی و بی پناه حمله می‌ کنند و او را می زنند و می کوبند و زخمی تر و خونین تر می کنند.

نکته جالب و اساسی که در این مقاله روی آن درنگ بیشتری خواهیم کرد،این که مردان افغان، دقیقاً به محض رسیدن به صحنه واقعه، بدون این که “نیم سؤالی” از جرم این بینوای مظلوم تنهای غرقه به خون یا “شک و درنگ و تأمل و اندیشه ای” دربارۀ علت این جنایت آشکار علیه یه دختر بینوای مظلوم بکنند، به سوی پیکر زخمی و غرقه به خون و نیمه جان و وحشت زدۀ او هجوم می برند و تن زخمی او را می کوبند و له و پاره می کنند تا در دل و فکر سیاه و سنگ شده و متعصب خود، از این “ثواب عظمی” محروم نشوند و بهره ای برای آخرت خود داشته باشند و روز محشر، با پیشانی باز، از آن به عنوان یکی از افتخارآمیزترین اعمال خود پیش خدا مباهات کنند!!!

“بِأَی ذَنْبٍ قُتِلَتْ”؟ “به کدامین گناه کشته شد”؟! (قرآن کریم، سوره التکویر، آیۀ 9)

 به راستی جرم و جنایت فرخنده چه بوده است که بدون نیاز به محکمه و قاضی و حکم قضایی، مستحق چنین مجازات شنیع و دلخراشی به دست مردم شده است؟ در خبرهای موثق آمده است که او نه تنها قرآن را آتش نزده است، بلکه  از یک خانواده باسواد روشنگر دینی و ضد خرافات و استعمار و استحمار مذهبی است و خود نیز تحصیلات دانشگاهی دینی دارد: “مادر و پدر فرخنده در تلویزیون ملی افغانستان برای تبلیغ دین و رهاندن جامعه از خرافات مذهبی فعالیت می  کنند. به همین منظور فرخنده، خود، به زیارتگاه شاه دوشمشیره می‌رفته و زنان و دخترانی را که برای گرفتن تعویذ (دعا و طلسم چشم زخم و بخت گشا و امثالهم) از ملای مسجد مزبور به آنجا می‌آمدند، راهنمایی می‌کرده که “این کار خلاف اسلام وعقل است و گناه می‌باشد”. وی همچنین به آن ملا که در آنجا تعویذ می‌نوشته، گفته است که از عمل دعانویسی و تعویذ نویسی و فریب عوام کالانعام که مغایر با آموزه‌های دینی در قرآن و اسلام حقیقی و عملی ضد شرع اسلام  است، دست بردارد که گناهی کبیره است. پس از آن، ملای دعا نویس  برآشفته شده و پس از یک مشاجرۀ لفظی کوتاه با فرخنده، برای اینکه از وی انتقام بگیرد، کاغذی (تعویذی) که در دست داشته به آتش اجاق می اندازد و کاغذ در حال سوختن را به حاضران در مسجد نشان می دهد و با داد و هوار فرخنده را نشان می دهد و او را متهم می کند که “آی جماعت! بیایید که این زن قرآن را آتش زده و سوزانده است”!! و جماعت با دیدن خاکستر کاغذِ در حال سوختن، بدون هیچ درنگ و فکر و تأمل و اندیشه ای دربارۀ صحت و سقم و چگونگی ماجرا، به سوی دختر بی گناه هجوم می آورند و ... ! و این در حالی است که فرخنده، “دیپلوم مطالعات اسلامی” داشته و قاری و حافظ قرآن نیز بوده است و البته کاملاً بی گناه بوده است. آری! این ملا که نمونه ای نوعی (Typical) از قشر و طبقۀ خود در ایران و افغانستان است، سخنان فرخنده را با منافع و درآمد خود حاصل از جهل و خرافه پرستی عوام مستأصل بدبخت استعمارشده، در تضاد می¬دیده است و برای این که این منافع سرشارش به خطر نیفتد، با جار زدن و صدا کردن عوام کالانعام و متهم کردن فرخنده به سوزاندن قرآن، در داخل مسجد، آن‌ها را علیه فرخنده می شوراند که آن‌ها هم فرخنده را طبق فیلم‌های موجود در اینترنت به طرز فجیعی به قتل می‌رسانند”! ( ر. ک. سایت دبی-العربیه.نت فارسی و نیز ویکی پدیا، مدخل فرخنده).  

البته ما فعالان حرکت ملی آزربایجان جنوبی به نوبه خود این عمل شنیع و این قتل مذهبی پلید و ضد بشری را در سایتها و وبلاگهای اینترنتی، یوتیوپ، فیس بوک، تلویزیون گوناز تی وی و غیره محکوم کرده ایم. قصد من از نوشتن این مقاله مقایسه ای بین الگوی قتل فرخنده و الگویی موسوم به “قتله” در سال سیاه 1325 هـ.ش. / 1946م. که مربوط به حرکت ملی آزربایجان جنوبی است و قصدم نشان دادن خطر بالقوّه و بالفعل مانقورتیسم مذهبی برای حرکت مقدس و دموکراتیک و انسان دوستانۀ ملی آزربایجان جنوبی است.

قتله چیست؟  

اگر جهانیان یک قتل مذهبی را (قتل فرخنده) را در روز پنج شنبه، 19 مارس سال 2015م. شاهد بودند ملت مظلوم تورک آزربایجان پس از 21 آذرماه سال سیاه 1325 هـ.ش. / ماه دسامبر 1946م. به مدت چند ماه شاهد قتله شدن (قتل وحشیانه مذهبی با فتوی ملایان و با هجوم جمعی عوام الناس و اراذل و اوباش) هزاران تن از بهترین و پاکترین و شجاع ترین فرزندان آزادیخواه و حق طلب خود اعم از دختر و پسر و زن و مرد و حتی کودکان معصوم بی¬گناه بوده است. قتله لفظی عربی با ساخت “قَتَلَ + هُ” فعل ماضی در معنی امر “اقتلوا” به معنی “بکشید او را”! است. در ترمینولوژی حرکت ملی آزربایجان لفظی است که ملا- سیدهای مانقورت ضد تورک و ضد مبارزان دموکرات و آزادیخواه حرکت ملی آزربایجان جنوبی در جریان شکست حکومت ملی آزربایجان در سال 1325 هـ.ش از آن به عنوان فتوی و فرمان شرعی برای زدن و کوبیدن و تکه تکه کردن و سوزاندن و کشتن آزادیخواهان و مبارزان دموکرات و آزادیخواه و حق طلب و دگراندیش تورک آزربایجانی توسط عوام کالانعام مذهبی و اراذل و اوباش در کوچه ها و خیابانهای اردبیل و شهرهای دیگر آزربایجان جنوبی به کار می بردند.

فاجعه¬هایی به مراتب فجیع تر از قتل فرخنده در آزربایجان جنوبی

 من در کتاب اینترنتی “ایران یا ارن؟ بررسی تحلیلی تاریخ استعمار ملت آزربایجان” به تفصیل دربارۀ سیر تکوین تاریخی الگوی فکری-ایدئولوژیکِ راسیستی شیعه- پارس حاکم بر ایران در سدۀ اخیر که متکی به جهان بینی و طرز فکر و گفتمان خطرناک باطنی- صلیبی- فراماسونی- یهودی ضد تورک و ضد عرب (ضد اسلام) است و بر اساس نژادپرستی و برتری نژادی و ایدئولوژیک انسان فارس- شیعه و در اصل به نفع نژادپرستان صلیبی- یهودی جهان عمل می کند، مفصل سخن گفته ام و علاقه مندان می توانند اصل کتاب را در سایت محترم آذوح دانلود کرده مطلعه فرمایند.

 آنچه در این مقاله لازم دانستم به آن بپردازم این است که فاجعۀ ضد بشری قتل فجیع فرخنده، گرچه ممکن است برای جهانیان بسیار دلخراش باشد، همین قتلهای مغرضانه مذهبی- ایدوئولوژیک ملت بی دفاع و مظلوم تورک آزربایجان جنوبی قبلاً در آذرماه سال 1325 هـ.ش. / ماه دسامبر 1946م.، جلوی چشم آمریکا، انگلیس و شوروی، دنیای غرب و کل جهانیان و در سکوت و بایکوت خبری کاملا مغرضانه و هدفمند بی بی سی و کلیه رسانه های غربی در مقیاسی بسیار گسترده تر و نزدیک به هفتاد و پنج هزار نفر در تمام شهرها و روستاهای آزربایجان جنوبی مظلوم به صورتی بسیار دلخراش تر آن هم به دست مأموران حاکمیت نژادپرست و ضد تورک پهلوی و اراذل و اوباش مذهبی و غیرمذهبی و به فتوای ملا-سیدهای خائن و مانقورت و ضد تورک و فراماسونر انجام شده است. و بیش از چهارصد هزار انسان بی گناه نیز در طی پنج سال سیاه بعد از آن ( از آذر سال 1325 هـ.ش. /1946 م. تا پایان سال 1330 هـ.ش.- 1951 م.) با ایجاد قحطی مصنوعی با گرسنگی دادن اجباری ملت مظلوم تورک آزربایجان به هلاکت رسیدند.

 تکیه ما در این نوشتار توجه به خطر بزرگ مانقورتیسم مذهبی و ملا-سیدهای مانقورت و پانفارس ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام الگوی فکری-گفتمانی پارس-شیعه برای حرکت ملی آزربایجان جنوبی است تا ملت مظلوم ما دیگربار گرفتار جنایت، خیانت و خباثت این نژادپرستان ملا- سید تعلیم دیده یا دستور گیرنده از لژهای فراماسونری لندن و ... نشوند. با هم برخی از این جنایات سیاسی و ایدئولوژیک پارسی- شیعی- صلیبی- ماسونی را علیه تورکان مظلوم آزربایجان را، که در اصل جنایت علیه بشریت است، مرور می کنیم:

لت و کوب دختر مظلوم تورک آزربایجان به صورت لخت و عریان

“ژاندارم های ایران پرست با همراهی اراذل و اوباش مذهبی و غیرمذهبی در زنگان یک دختر 18 ساله را لخت و عریان با کتک و لت و کوب در خیابان می دوانیدند و هنگامی که دختر بیچاره برای حفظ ناموس و از شدت وحشت و درد و رنج و و خستگی و درماندگی به زمین می نشست، چاقوکشانِ رذل و جلاد موهای او را گرفته، بلند می کردند و آن قدر با مشت و لگد می زدند و می کوبیدند تا دوباره برای حفظ جان به راه می افتاد و در معرض تماشای عموم قرار می گرفت”! هنوز هم بعد از گذشت 69 سال صدای ضجه و ناله این دختر بی گناه تورک غیور ولی بی پناه گوش ملتچیهای آزربایجان را می خراشد و بر دلشان زخم می زند اما دریغ که ما آن هنگام نبودیم! بگذریم.

ملاحظه می شود که باز اراذل و اوباش افغان این حیثیت و شرف و غیرت و انسانیت را داشتند که فرخنده را لخت و عور نکشتند اما نژادپرستان پلید مانقورت و ایرانچی چنین بلاهایی را بر سر دختر 18 سالۀ غیور آزربایجانی آوردند.

بریدن پستان مادر تورک یک فدایی آزربایجانی! به کدامین گناه؟

یکی از شنیع ترین جنایت اراذل و اوباش ایران پرست مذهبی و غیرمذهبی این بود: “ در اردبیل پستانهای مادر یکی از فدائیان را در جریان اعمال وحشیانه «قتله» در خیابان بریدند”!  حال حرف ما این است که اگر جوانی فدایی آزربایجان بوده است، مادر نگون بخت او چه گناهی کرده است که شایستۀ چنین جنایت دهشتناکی شده است؟

کشتن بی¬گناهان و رهگذران به جرم تشابه اسمی یا جسمی یا اغراض شخصی یکی از اراذل و اوباش!

شعار اجامر و اوباش مذهبی در آن روز و روزهای بعد کلمۀ قَتَلَهُ بود! و اگر یکی از آنها به یک نفر رهگذر، ولو ناشناخته (و بی گناه)، این کلمه را نسبت می داد، در اندک زمانی دیگران ندانسته و نشناخته به ناگهان و با هیجان کامل و بدون اندک شک و فکر و رحم و انسانیت و درنگ بر سر وی می ریختند و هنگامی از حمله بازمی ماندند که تن بی جان مرد بیچاره بر روی برفها افتاده بود و چه بسا بعد از کشته شدن هویت او شناخته می شد و هرآینه سبب تأسّف قاتلین آن شهید بی گناه می گردید!!! برای نمونه؛ یکی از شاهدان در اردبیل می گفت که شخصی، نام خانوادگی او «داراخچی» (داراقچی= شانه فروش)- داراخ/ داراق در تورکی یعنی شانه- داشت و از اعضای فرقه به شمار می آمد. در آن روز (21 آذر 1325 هـ.ش.) اوباش به جای او به شخص دیگری که شغلش داراقچی بود؛ یعنی شانه می فروخت، حمله کرده زیر ضربات سنگین مقتول ساختند!!!

جسد نوزادان و کودکان تورک، به عنوان وسیله و اسبابِ بازی!

قتل عام و یا نسل کشی ملت مظلوم تورک آزربایجان به خاطر زهر چشم گرفتن از این ملت دربند و استعمارشده توسط پانفارسهاو مانقورتها و اربابان صلیبی شان وقتی بیشتر به چشم می آید که کودکان و نوزادان نیز به دست این نامردمان به قتل می رسند و جسد کوچک و معصوم و پاکشان به عنوان توپ بازی مورد استفاده قرار می گیرد: “در آن روزها در زنگان دامنۀ جنایات به قدری وسیع و وحشتناک بود که حتی نوزادان و کودکان فداییهای دموکرات ملت تورک آزربایجان، یا کسانی که اندک لطفی در حق این فداییها کرده بودند، در امان نماندند و فجایعی پدید آمد که به راستی می شود نام آن را نسل کشی گذاشت: “غارتگران و چاقوکشان و ژاندارمهای وطن پرست (؟) حاکمیت پهلوی و لمپنها و اراذل و اوباش مذهبی و ملا- سیدهای مانقورت، حتی به کودکان شیرخواره نیز رحم نکردند ... آنها جسد نوزادان شیرخواره را در زنگان مانند توپ فوتبال به این طرف و آن طرف پرتاب می کردند”!!! چه جشن نژادپرستانه و جنایتکارانه صلیبی ضد تورک جالبی بوده است!!! به راستی کدامین انگیزه سبب این گونه جنایات فجیع و وقیح علیه هموطنان همخون و همزبان می شد؟ چه حقد و کینه و خباثت و جنایت کثیف ضد بشری بود که این جانیان ضد بشر به اسم دفاع از ایران اهریمنی ضد تورک ضد عرب و ضد انسان و با یاد و نام وطن و میهن انجام می دادند؟!

البته ملت مظلوم آزربایجان جنوبی  عین این نوزادکشیها و کودک کشیها را در نسل کشی بزرگ 1918م. (1296-1297ه.ش.) 5 ماه و 26 روز تمام در شهرها و روستاهای ارومیّه، سلماس و خوی آن هم در سکوت و بایکوت خبری کامل صلیبیها (انگلیس، روسیه، آمریکا، فرانسه و...) به دست آسوریها (جیلولار) و ارامنه تجربه کرده بودند.

تجاوزهای وحشیانه دسته جمعی به دختران و زنان با فتوای ملا-سیدهای خائن مانقورت

از قتل نوزادان و کودکان بی پناه و بی دفاع و مظلوم تورک که بگذریم، بازار تجاوزهای وحشیانه به زنان و دختران تورک داغ و گرم بود و جالب این که این گونه اعمال ضد انسانی را با کسب "حکم شرعی" و "فتوی رسمی از ملا- سیدهای مانقورت ضد تورک ایرانچی" انجام می دادند: “در زنگان، در برابر اداره شهربانی عالم نمای از خدا بی خبری، فتوا داد که جان و مال و ناموس دموکرات ها حلال است. لذا اراذل و اوباش، در پناه سرنیزه های ارتش، جلوی شهربانی، برای تجاوز به زنی اسیر و بی پناه و مظلوم، صف کشیدند تا به نوبت (برای تجاوز جنسی به او با فتوی ملای ایرانچی و شاه پرست نژادپرست ضد تورک و ضد آزربایجان) داخل و خارج شوند”!!  در شهرهای دیگر نیز همین بساط بر پا بود: “بعد از اشغال دوباره شهرهای آذربایجان، سربازان بزرگوار دولتی به دستور صریح محمد رضا شاه به مجازات دسته جمعی مردم بی گناه و بی دفاع دست زدند و قتل، آتش سوزی، غارت و تجاوز به عنف در مقیاسی گسترده اعمال شد. این بار آذربایجان نه به وسیله خارجیان بلكه به وسیله هموطنان ایرانی مورد تجاوز قرار گرفته بود! از آن روز به بعد 21 آذر كه روز ارتش نام گرفته، تعطیل رسمی بود، و در این روز «آزادی آذربایجان» جشن گرفته می شد!!!”.  “در شهر میانه “عزیزه” نام بانوی محترمی را که عضو سازمان زنان فرقه دمکرات بود از خانه اش بیرون کشیده به شهربانی بردند، در برابر اداره شهربانی عالم نمای از خدا بی خبر (ملای سیاسی مانقورت مأمور از طرف حاکمیت فراماسونر ضد تورک پهلوی) فتوا داد که جان و مال و ناموس دمکراتها حلال است!!! لذا اراذل و اوباش در پناه سرنیزه های ارتش جلو شهربانی برای تجاوز به زنی اسیر (عزیزه) صف کشیدند تا به نوبت داخل و خارج شوند”.

زجر کش کردن پاکترین و غیورترین و بهترین فرزندان ملت تورک آزربایجان با تحقیرآمیزترین شیوه ها

از تجاوز دسته جمعی به زنان و دختران بیگناه و بی پناه و مظلوم که بگذریم، صحبت از شکنجۀ تحقیرآمیز به شریف ترین و دلاروترین و پاکترین فرزندان ملت تورک آزربایجان جنوبی به قصد کشتن آنها حکایتی پر درد و تکان دهنده دیگری است: “ آنانی که پیشه وری را بخاطر مهاجرت به شوروی و تهیۀ مقدمات آموزش چریکی برای رهایی آذربایجان و ایران نکوهش و تقبیح می کنند، نخوانده و نپرسیده نمی خواهند بدانند که ارتش شاهنشاهی با یاری انواع “حاجی ابوالقاسم”ها و ملاها و طلبه های اهل خوی، چوب پرچم سه رنگ ایران را آن چنان بر مقعد رئیس فرقۀ دموکرات خوی فرو کردند، که به طرز شنیعی جان داد”!!!

سر بریدن فرزندان فدایی ملت تورک آزربایجان جنوبی جلوی اتوموبیلهای ارتش!

در آزربایجان رسم است که وقتی انسان عزیزی از سفر یا سربازی برمی گردد، حیوانی را جلوی پای او برای جلوگیری از چشم زخم و به قصد ثواب و خیرات و مبرات قربانی کنند. از جمله روشهای ابتکاری و عجیب خائنین به ملت تورک آزربایجان که باید آن را نوعی هنجارشکنی و آشنایی زدایی در جنایت و خیانت و خباثت خواند و در نقد ادبی و سیاسی و فرهنگی مورد تجزیه و تحلیل قرار داد، قربانی کردن سه انسان فدائی تورک آزربایجانی در جلو کامیون ارتش شاهی ایران در شهر خوی بود که در تاریخ آذربایجان و بلکه در کل تاریخ تورکان جهان سابقه نداشته است و شاید اولین باری بود که در آذربایجان چنین جنایتی از ایادی و هواداران حکومت فاشیست و ضد تورک تهران سر می زد. در این مورد احمد ساعی از اساتید دانشگاه تهران در خاطرات خود در این باره در مصاحبه با ماهنامه «خوی نگار» چنین بیان می‌کند:"... چند روز بعد، مدیر مدرسه بعد از نطق آتشینی اعلام کرد که برای پیشواز ارتش آماده باشید. هنوز ارتش وارد خوی نشده بود که دفتر فرقه دمکرات در طبقه دوم ساختمانی در میدان مرکزی، به دست مردم افتاد. بلند گوی احمدی را هنگام سخنرانی گرفتند و از طبقه دوم پایین انداختند. کشته شدن یزدانی را دیده‌ام و همه را با جزییات کامل خاطر دارم. یادم می‌آید روز پیشواز از ارتش هنگام عبور از جلوی منزل آقای فتحی با دیدن جنازه‌ها میخکوب شدم. شمردم، 19 نفر بودند. در محل معروف به «طییاره مئیدانی» ایستادیم و انتظار طول کشید خسته و نگران مادرم بودم، آیا می‌توانم تنها به خانه برگردم؟ بالاخره کامیونهای ارتش دیده شد اولین ماشین که ایستاد، افسری پیاده شد تا آن لحظه متوجه نبودم که 3 نفر با دستهای بسته بین جمعیت هستند هر 3 نفر را دست و پا بسته زمین خواباندند و سر بریدند. خونشان روی لباس هایم پاشید. به شدت بر خودم لرزیدم و هنوز هم آن لرزش را در وجودم احساس می‌کنم. شب وقتی ماجرا را برای پدرم تعریف کردم، گفت یکی از آنها الهوردی دباغ بود"

نسل کشی دهشتناک با ایجاد قحطی مصنوعی و گرسنگی دهشتناک (هولودروم)

قطع ارزاق و “ایجاد قحطی مصنوعی” برای نسل کشی گسترده ملت تورک آزربایجان، برای گرفتن زهر چشمی تاریخی از آنها و برای گرفتن جرأت و شهامت استقلال خواهی از آنها برای چندین نسل، از جنایات شنیع دیگر حاکمیت پلید فراماسون و ضد تورک پهلوی بود که به دستور انگلیس و آمریکا و استعمارگران صلیبی غربی و با چراغ سبز حاکمیت شوروی (استالین) انجام شد. این بخش کمتر مورد توجه مورخان حرکت ملی آزربایجان جنوبی واقع شده است که من در کتاب اینترنتی “ایران یا ارن؟ بررسی تحلیلی تاریخ استعمار ملت آزربایجان” خودم که در سایت آذوح موجود است، این قضیه را با اسناد، مدارک و شواهد کافی بررسی و اثبات کرده ام. اصلی ترین مدرک موثق درباره این نسل کشی ناجونمردانه و خبیثانه ملت تورک آزربایجان جنوبی به دست حاکمیت پلید پهلوی، کتاب ارزشمند “Strange Lands and Friendly People” از ویلیام داگلاس قاضی آمریکایی است که با نام “سرزمين‌های ناآشنا و مردمانی مهربان” استاد “حميد داديزاده تبريزی” آن را به فارسی برگردانده است. ر. ک. http://www.achiq.org/yazi/doqlas.HTM

  دامنه این کشتار بی رحمانه و موذیانه و ضد بشری که هالوکاستی دیگر است، چنان بوده است که بیش از نیم میلیون تن انسان تورک آزربایجانی را دربر گرفته است (ر.ک. ایران یا ارن؟ بررسی تحلیلی تاریخ استعمار ملت آزربایجان ،صص 198-239). برای مثال در اورمو: “ ژاندارمهای رژیم پهلوی و مانقورتهای اراذل و اوباش مذهبی- شاهپرست در خیابان زنگنه ( باکری امروز) اورمیه چنان قتل عامی شد که همه دیوارهای خیابان رنگ خون گرفت و برای تنبیه عموم مردم، ارزاق را به مردم عادی نیز دریغ کردند که در نتیجه آن هزاران نفر آذربایجانی از گرسنگی جان دادند”. این نسل کشی با ایجاد قحطی مصنوعی و گرسنگی اصطلاح خاصی دارد: “هولودروم”: هولودروم کلمه ای اوکراینی به معنای «گرسنگی» است. مردم اکراین همه ساله سالگردی ملی به مناسبت نسل کشی هم میهنانشان بر گزار می کنند و رژیم مرکزی مسکو (استالین جلاد ضد تورک) را از بابت گرسنه نگه داشتن  اکراینیها برای از بین بردنشان (حدود پنج میلیون اکراینی) پروتست (اعتراض) می کنند”.

اینها که نوشتیم تنها گوشه ای و قسمتی از جنایات انجام پذیرفته توسط حاکمیت نژادپرست فراماسونر صلیبی پانفارس و پان ایرانیست ضد تورک پهلوی در حق ملت مظلوم تورک آزربایجان بود که در طی ان بیش از 75 هزار نفر از بهترین، پاکترین، غیورترین، آزادیخواه ترین، دموکرات ترین، آزاده ترین فرزندان ملت تورک آزربایجان به دست جنایتکاران نژادپرست ایرانچی و مانقورت شاهپرست شهید شدند. و در طی پنج سال بعدی بیش از 400 هزار نفر از اهالی بی دفاع و مظلوم تورک آزربایجانی در تمامی شهرها و روستاهای انبوه آزربایجان جنوبی با ایجاد قحطیهای موحش توسط حاکمیت پهلوی با همکاری خانها و مالکین جنایتکار از گرسنگی زجرکش شدند تا زهر چشمی از ملتی باشد که فکر خودمختاری آن هم در داخل مرزهای ایران پارس اهریمنی به سرش بزند. و جالب این که هنوز هم که هنوز است، پان ایرانیستها و پانفارسها، اعم از داخل نشین و طرفدار جمهوری اسلامی ایران و خارج نشینها (اوپوزیسیون قلابی پوسیدۀ توهم زدۀ پانفارس شاه پرست و پهلوی پرست و کوروش پرست و ...) و البته شخص رضا پهلوی دموکرات (؟) فرزند قاتل ملت تورک آزربایجان، محمدرضا شاه ملعون معدوم، نه تنها از ملت مظلوم تورک آزربایجان که این جنایات در حق پدران و مادران و اجداد آنها، از جمله جد پدری این نگارنده، انجام داده است، عذرخواهی نکرده اند، بلکه با بی شرمی و وقاحت تمام روز سیاه 21 آذرماه 1325 هـ.ش. را "روز نجات آذربایجان" و "روز آزادی آزربایجان" نام نهاده اند!!! آزادی از که؟ از چه؟ با چه روشی؟ برای چه؟...

فتوی "جهاد مقدس" ملا- سیدهای ایرانچی و مانقورت قم نشین و تهران نشین از عوامل توجیه شرعی این جنایات بی سابقه

"فرمان جهاد مقدس ارتش شاه برای کشتار فرزندان ملت آذربایجان:  ارتش حتی قبل از حمله به آذربایجان هم با سوء استفاده از دین و مذهب اعلامیه‌های "حکم جهاد" از آسمان به شهرهای آذربایجان می‌ریخت. اگرچه این علامیه‌ها امضای روحانیون ارشد را نداشتند ولی آنها هم به این موضوع اعتراض نکردند و با سکوت خود تائید ضمنی کردند.خان‌بابا بیانی در کتاب «غائله آذربایجان» این اعلامیه را ذکر کرده است: "فرمان جهاد مقدس بدون امضاء: تمام علمای شیعه و مراجع تقلید فرمان جهاد علیه آنان داده‌اند. این فرمان خداوند بزرگ است جهاد است و جانشینان پیغمبر اکرم (ص) شما مردان شرافتمند مسلمان را بدان امر می‌دهند که وطن خود را از بی دینی و کفر نجات دهید‏‏"!!! فراموش نکنیم که ملا-سیدهایی چون سید محمود طالقانی که ارتش ایران را که برای نسل کشی ملت تورک آزربایجان از تهران حرکت می کردند، از زیر قرآن رد کرده بود، از صادرکنندگان این گونه فتاوی بودند.

جانیان ضد تورک که بودند؟

این جانوران دوپا که مانقورتهای خائن خبیث جانی مثل سید جواد طباطبایی و مانقورتهای فعال در سایتهای ضد آزربایجانی مثل سایت “آذریها” (آغزی ایریهای مسخ شدۀ عبد عبید استعمارگران فراماسون پانفارس مذهبی پارس-شیعه حاکم بر ایران) آنها را “مردم ایران پرست آذربایجان” می نامند که قبل از رسیدن قوای دولتی (؟) دمار از روزگار دموکراتهای خائن (؟) درآوردند، که بودند. شواهد زیاد نشان می دهد که این جانیان و این غارتگران و قاتلان هیچ ربطی به مردم عادی و گرسنه و بدبخت تورک آزربایجان نداشتند:

خانها و فئودالهای بزرگ و کوچک: این گروه از مالکین در زنگان / خمسه به طور عمده شامل خاندان‌های زیر بودند، ذوالفقاری‌ها، اعتماد امینی‌دها، ضیائی ها، افشارها و بیگدلوها البته به این گروه باید خانهای مانقورت و ضد تورک شاهسون دشت مغان مثل امیر اصلان بیگ عیسی لو از طایفۀ عیسی لو، فرض الله خان پاشایی طالش میکائیللو، میرعبدالحسین منصوری رئیس طایفۀ خلیفه لو و امثالهم را اضافه کرد که زمین های غصبی شان توسط دموکراتها بین دهقانان تقسیم شده بود.  با اقدامات مثبت فرقه دمکرات آذربایجان، مردم آذربایجان از دست غارت و چپاول این خانهای بزرگ و خوانین کوچک محلی راحت شده بودند برای همین به یکباره به میهن پرستان شاهپرست ایران دوست تبدیل شده و به همراه ملا-سیدهای مانقورت و ایرانچی، جان و مال و ناموس و هست و نیست مردم را آماج حملات ناجوانمردانه شان کردند. آدمها (نوکران و خدمه همین مالکین و خانهای جنایتکار مفت خور و ضد ملت) که از آذربایجان رانده شده بودند و بساط زورگوییها و مفت خوریهایشان توسط پیشه وری قهرمان برچیده شده بود، به طور مسلحانه با فدائیان پاک و غیور ملت تورک آزربایجان جنگیدند و به استعمار ملت تورک آزربایجان توسط حاکمیت پلید پهلوی و پس از آن حاکمیت جمهوری اسلامی ایران یاری رساندند.

 بخشی از سرمایۀ تجاری که یا تحت تبلیغات شدید ملا- سیدهای آذربایجان، بخصوص آیت الشیطانهای قم نشین بودند و یا سطح درآمد عنان گسیختۀ آنان (حاصل از بخشش خانها و مردم استعمارشده بدبخت) با آمدن دموکراتها تنزل کرده بود. و هیچ چیز برای یک ملا- سید استعمارگر خبیث و خائن و جانی بدتر از این نیست که منافع سرشار دنیوی خود را که حاصل از استمعار مذهبی و سیاسی مردم است، از کف بدهد. ملا-سیدهایی که با گسترش دمکراسی و گفتمان دمکراتیک در جامعه آذربایجان و اقدامات درخشان اقتصادی و فرهنگی فرقه دمکرات در روشنگری علیه جهل و خرافات و تعصب مذهبی که جلوه های از استعمار سیاه مذهبی است، منافع آنها را به خطر انداخته بود شروع به مخالفت با فرقه کردند چرا که برخی از سران همین ملا-سیدها خود فئودال و زمیندار بودند یا منافع مشترکی با خوانین (سهیم شدن در سرمایه های غارت شده توسط خانها و فئودالها یا گرفتن پول از خانها به اسم خمس و مال امام و ...) داشتند.

 طلبه ها، ملاهای خائن جانی و خبیث و ضد تورک و ضد انسان، و طرفداران اراذل و اوباش مذهبی آنان (این قشر هم اکنون نیز به اسم انصار حزب الله، بسیجی و سپاهی (نه همه بسیجیها و سپاهیها) و امثالهم در آزربایجان جنوبی و کل ایران فعال هستند. نمونۀ بارز آن موجودی ضد تورک و ضد آزربایجان ذاتی به اسم "روح الله بجانی، رئیس حزب الله شمالغرب ایران اسلامی"!!! است): حاج احمد سرایی،  که نمایندۀ بی واسطۀ آیت الشیطانهای قم پرورده و نجف پرورده بود، و به یاری حاجی رسول عطایی نامی که صاحب تنها مدرسۀ خصوصی شهر تبریز بود، در امحای فرهنگ عاشق ها در دهات و شهرهای آذربایجان سنگ تمام گذاشتند. پیرمردان اهر هنوز شکسته شدن دست عاشق یدالله نامی به تحریک ملاها و هجوم عده ای اوباش را از یاد نمی برند. و ملایان پلید خائن و جانی و خبیث و مانقورت ضد تورک و ضد آزربایجانی که آبروی آزربایجانیها را برده بودند مثل: سید یونس نجفی اردبیلی- لعنة الله علیه- (صادر کنندۀ فتوی معروف قتله علیه مبارزان ملت تورک آزربایجان و زن و فرزند و پدر و مادر آنها). این سید منحوس ضد تورک و ضد انسان استادِ اعظمِ تمام ملا-سیدهایی بود که در آزربایجان جنوبی از جانب او بر علیه دموکراتها و فدائیان، یعنی پاکترین، رشیدترین فرزندان آزادیخواه آزربایجان “حکم جهاد” می دادند و بر سر منبرهایشان با نام خدا و قران و پیامبر اسلام، جان و مال و حتی ناموس مبارزان فدایی ملت مظلوم تورک آزربایجان (زنان و دختران آنها) را “مباح” و قابل تجاوز و تصاحب اعلام می کردند! عمامه دارانی مثل  سید احمد بخاص (میرخاص) پسر سیّد محمّد یاردیملی از گرمی (اردبیل)، شیخ العلماء صدیقی اردبیلی و حاجی شیخ حسن لنکرانی (وساطت کنندگان و آزادکنندگان میرخاص از زندان)، شیخ محمد پسر ملا حسین کردلر، شیخ حسن برزندی، شیخ رضا پایاب لنکرانی، میرزا حسین واعظ از تبریز، شیخ علی اکبر زنجانی، محمد حسین موسوی غروی، نجم الدین مجتهدی، یحیی مدرس، احمد رشوندی، حسین ابن محمدی و عبدالله فقیه از زنگان، پیمان و میرزا حبیب در مراغه، فقهی در اورمیه و.... .

 شیادان و لاتها و چاقوکشان فرصت طلب (لومپنها) نظیر حاجی ابوالقاسم جوان، شهباز در تبریز و "باش کسن رزاق" در اردبیل، و … نوچه ها و مزدبگیران حقیرشان، و نایب اوغلو حمیدها که بعدها از سرسپردگی خود در عذاب بود. هنوز که هنوز است بسیاری از سالدیدگان تبریزی نام “شهباز” را که نام اصلی او معلوم مردم نبود و نام دهها قمه کش اجیر، دلال محبت، ملای سینه چاک و مزدور شاه را فراموش نکرده اند”.

لومپنهای فرصت طلب جیره خوار حکومتی (لمپنهای خطرناک مأمور شده از طرف حاکمیت پهلوی که از تهران به تبریز و سایر شهرهای آزربایجان جنوبی سرازیر شده بودند)، اراذل و اوباش لات مذهبی و غیرمذهبی، دیوثها، بکش ها و دلالان محبت که با آمدن دموکراتها درب دکان آنها با مداوای روسپیان و تشویق کارگران به ازدواج با آنان از سوی دموکرات ها، بسته شده بود. فواحش، اوباش و معتادان که مورد بی رحمی فرقه دموکرات و حکومت آذربایجان قرار گرفته بودند. دسته های معتادان با در دست داشتن وافورها، فواحش با دایره و تنبک و سر و وضعی زننده و حرکاتی شرم آور و همچنین ژاندارم هایی که با لباس مبدل وارد شهر شده بودند، به همراهی چاقوکشان، به غارت، تجاوز و تظاهرات شاه پرستانه پرداختند.

 صاحب منصبان شیره ای و تریاکی ارتش شاهنشاهی، شهربانی و ژاندارمری و نظامیان شاغل و بازنشسته”.

البته همین جا باید یادآور شوم که من ضد ملا و ضد سید و ضد تشیّع نیستم بلکه همان گونه که در کتابم نیز تببین کرده ام، ضد تشیع فارسی یا الگوی تشیع ولایت فقیهی ماسونی- صلیبی ضد تورک، ضد عرب و ضد انسان هستم که سردمداران و تئوریسینهایش 200 سال است که با عضویت در لژهای فراماسونری عملا به مأموران زبدۀ استعمار صلیبی ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام غربی (انگلستان، فرانسه، روسیه و ...) درامده اند و هدفشان امحای کامل عنصر تورک در ایران کنونی و آزربایجان جنوبی مظلوم است وگرنه در میان این ملا- سیدها امثال شیخ محمد خیابانی، (که دموکرات بود اما آزربایجانچی نبود)، و نیز حجة الاسلام عبدالعزیز عظیمی قدیم (شجاعترین، غیورترین و پاکترین ملای ملتچی و آزربایجانچی حال حاضر) هستند که وجودشان نعمت است. سید کاظم شریعتمدارای نیز بود که با اصل فراماسونی و ضد اسلام و ضد بشر “ولایت فقیه” مخالفت کرد که همین یک کار او غنیمت بود هرچند اساساً آزربایجانچی و ملتچی تورک و یک مبارز حقیقی آزربایجانی نبود. دیگر سید حیدر بیات ملتچی فعال آزربایجانی را داریم که با وجود تحصیلات حوزوی چون عمامه نمیگذارد و اساسا به فعالیتهای درخشان فرهنگی به نفع ملت مظلوم تورک آزربایجان مشغول است، از حیطۀ بحث مقاله ما خارج است. دیگر اسدالله بیات زنگانی را داریم که در سال 1388 در پاسخ یک استفتاء "از ترکها و آذربایجانیها خواست تا حقوق خودشان را از حکومت مطالبه کنند و همچنین دفاع از مردم قره باغ را وظیفه رژیم تهران دانست" همین عملش نیز مستحسن و شجاعانه است. چرا که با وجود گله های فراوانی از ملا-سیدهای پانفارس و مانقورت، تنها ملا- سیدهایی بودند که از قوانین پلید ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام فراماسونی الگوی فکری ایدئوژیک صلیبی-ماسونی موسوم به تشیع پارسی که هم اکنون حاکم بر ایران است، دور شده اند. بقیّه ملا- سیدها را باید بگویم: “گر حکم شود که مست گیرند/ در شهر هر آن که هست گیرند”!!! 

آری! ما مخالف نهاد ملا-سید نیستیم. چرا که در جریان نسل کشی موحش ملت تورک آزربایجان در 21 آذر 1325 هـ.ش ملاهایی مانند "شیخ محمد علی آل اسحاق خوئینی" (در زنگان) به شهادت رسیدند که هرچند عضو فرقه نبود، چند باری علیه جنایات ذوالفقاری ها (خوانین جنایتکار زنگان) صحبت کرده بود. و ما هم امروز از ایشان به عنوان شهید راه آزادی ملت تورک آزربایجان جنوبی به نیکی یاد می کنیم. همچنین  در روزهای سیاه قتله در اردبیل باید یادی کنیم از ملایی به نام "شیخ غلامحسین غروی اردبیلی" که در آن روزهای وحشتناک بعد از بیستم آذرماه 1325 هـ.ش. درصدد یاری بیگناهان برآمد و با اتکا و استناد به قرآن و احکام صحیح الهی (اسلام حقیقی نه تشیع فراماسونی ضد تورک پارسی) تعرض به جان و مال و ناموس بندگان بیگناه خدا را صراحتاً نهی کرد و از قتل و کشتار نفوس بیگناه به دست اراذل و اوباش جلوگیری کرد. (ر.ک. اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج 3، صص117 و 345). این کار غلامحسین غروی اردبیلی که خود یک ملا بود را بسنجید با کار آن دو ملا- سید جنایتکاری که در میانه و زنگان تجاوز دسته جمعی (زنای دسته جمعی و به نوبت) را به دختران و زنان اسیر و بی چاره مسلمان به جرم تورک بودن و آزاده بودن با فتوای شرعی اعلام کردند. فتوای تجاوز به زنان و دختران مبارزان آذربایجان که توسط این ملا- سید نمایان ضد دینِ تشیع پارسی صادر شد چیزی است که در تاریخ اسلام که به گفته مبلغان دین اسلام، دین رحمت است، هرگز دیده نشده است! تا منظور ما از نوشتن این مقاله و خطر بالقوه و بالفعل مانقورتیسم مذهبی را برای حرکت ملی آزربایجان جنوبی بهتر دریابید.  

خطر ملا- سیدها همیشه هست

وقتی کتاب ارزشمند “گذشته چراغ راه آینده است” را می خوانم، که در آن برخی از نوشته های افشاگرانه و روشنگرانه و ضد استعماری و درخشان رهبر بزرگ حکومت ملی آزربایجان، سید پرویز جوادزاده ( سید جعفر پیشه وری) در روزنامۀ آژیر خودش و نشریه های دیگر آن روزگار درج شده است، بارها به این فکر و نتیجه می رسم که نوشته های حال حاضر ما فعالان حرکت ملی خیلی به نوشته های آن جناب و همفکرانش شبیه است. گویی “دردهای ما” همان است که در آن روزگار (1320 تا 1325هـ.ش.) ملتچیهای آزربایجان آن روزگار، از جمله شخص پیشه وری می نوشت و ما نیز هم اکنون می نویسیم. با این فرق که ما، امروزه از تجربه های گرانقدری که ان جناب و یارانش از آن بی بهره بودند، برخورداریم. برای همین حق نداریم و هیچ حقی نداریم که اشتباه کنیم.

با این تجارب گران، وقتی می گوییم که مذهب سیاه ملا- سیدهای مانقورت و پانفارس و پان ایرانیست سبب مسخ انسانها و تبدیل شدن آنها به هیولاهای انسانخوار می شود و نباید این موضوع را سرسری بگیریم برخی از ملتچیهای ما که اسم لائیک و سکولار روی خودشان گذاشته اند می گویند که ما نباید به هیچ وجه من الوجوه با مذهب کاری داشته باشیم! چون خط قرمز ماست و مردم ما مردمی مذهبی و امّل هستند!! البته که ما با مذهب کاری نداریم این مذهب تشیع پارسی- ایرانی ضد تورک و ضد عرب است که با ما کارها دارد. انسان عاقل چندین بار از یک سوراخ گزیده نمی شود و باید این مسئلۀ مهم را به دقت و با وسواس و با جدیدترین و دقیق ترین متدهای علوم انسانی، جامعه شناسی روانشناسی و دین شناسی و مذهب شناختی و ... مورد بررسی دقیق و علمی قرار دهیم تا بار دیگر زخم و زهر دندانهای این مار افعی را بر تن زخمی خودمان و ملت مظلوممان احساس نکنیم. آری! جای مطالعات و تحلیلهای علمی- آکادمیک روانشناختی و جامعه شناختی دربارۀ خطر مانقورتیسم علی العموم و مانقورتیسم مذهبی علی الخصوص در حرکت ملی آزربایجان جنوبی به شدت خالی است و این در حالی است که دشمنان و مخالفان پانپارس و پان ایرانیست ما، اوپوزیسیون قلابی جمهوری اسلامی ایران در خارج، با تولید آثار گرانبهای سمعی- بصری (فیلم)  مانند “تاریخ نانوشته، مغزشویی مقدس” از این لحاظ نیز از ما فعالان حرکت ملی آزربایجان پیش افتاده اند و توانسته اند موضوع را به نفع خودشان دقیقاً و به صورتی عامه پسند و جوان پسند موشکافی و تحلیل کنند. چهار شبکۀ ماهواره ای مربوط به اهل تسنن (شبکه های نور، وصال حق، توحید و کلمه) نیز به صورت بیست و چهار ساعته به افشای چهرۀ حقیقی جمهوری اسلامی ایران و تشیع پارسی (که به اشتباه نام آن را تشیع صفوی گذاشته اند) و ارائۀ صورت صحیحی از اسلام بدون خرافات و بدون بدعت حقیقی می پردازند. البته همین جا باید از زحمات و روشنگریهای عوامل  زحمتکش تنها تلویزیون حرکت ملی آزربایجان جنوبی "گوناز تی وی" نیز یاد کنیم، که البته علی رغم این که بارها و بارها در افشاگری و روشنگری ملت تورک با سخنان شفاهی در برنامه های زنده خود کوشیده اند و هم اکنون نیز می کوشند اما هرگز کافی نیست و خارج نشینان و داخل نسینان حرکت باید بکوشند اثری سمعی-بصری و ماندگار همانند “تاریخ نانوشته، مغزشویی مقدس” به زبان تورکی آزربایجانی برای بیداری ملت تورک ما بیافرینند و ابتکار عمل را از پانفارسها و پان ایرانیستها بگیرند وگرنه فردا بسیار دیر خواهدشد.

 وقتی در فیس بوک می نویسیم و جار می زنیم که “هشدار! از بین هزاران ملا- سید تورک آزربایجانی در ایران فقط و فقط ملای غیور پاک و شجاع “عبدالعزیز عظیمی قدیم قاراداغلی” است که می توان بدون هیچ شکی نام فعال ملی حرکت ملی آزربایجان جنوبی و ملتچی و وطن پرست تورک آزربایجانی گذاشت. جالب این که عده ای از خود ما فعالان - که اساساً اهمیت و خطر موضوع را درک نکرده و چند شعار مثل لائیسم و سکولاریسم را بلغور می کنند، به ما- که عمری است طبق پروسۀ علمی “دیدن- خواندن- تأمل- تحلیل- تبیین” می نویسیم و انتشار می دهیم و افشا و بیدار می کنیم، ایراد می گیرند که با دین و مذهب مردم کاری نداشته باشید! اگر با پانفارسیسم مقابله کنیم مانقورتیسم مذهبی خود به خود نابود می شود و به قول معروف: “خودش خشک می شه می افته”!!! چه تصورّ ابلهانه ای! مگر نمی دانند که مانقورتیسم و پانفارسیسم مذهبی و پانفارسیسم و مانقورتیسم سیاسی دو بال لاشه خوار پلیدی به اسم استعمار پارسی- شیعی را تشکیل می دهند که صد سال است که بالهای پلید خود را بر سر این مملکت باز کرده است و همه ملل و ایران را تاریکی و جهل و تعصب مطلق فروبرده است؟! آری! البته که ما با دین و مذهب مردم کاری نداریم. من خود آتئیست نیستم. مؤمن حقیقی به الله هستم از نوجوانی کوشیده ام که تنها به الله سجده کنم. اما متعصب مذهبی مذهب استعماری- فراماسونی تشیع پارسی نیز هرگز نیستم. بلکه مسلمانی حقیقی هستم که حق را یافته ام. آری! ما با مذهب و ملا- سیدهای پان ایرانیست و مانقورت کاری نداریم اینها هستند که با ما آزادیخواهان و دموکراتها و روشنفکران روشنگران و بیدارگران و فعالان حرکت ملی آزربایجان جنوبی کار دارند. از صد و پنجاه سال پیش تا ندایی بلند شده، نام ما آزادیخواهان و حق طلبان را بابی، ملحد، مرتد، ضد امام زمان!!!، بلشویک، دموکرات، ضد مملکت امام زمان!!! (یعنی ایران پارس ضد تورک و ضد عرب)، و هم اکنون "گرگ پرستان ضد خدا"!!!، عوامل موساد و سیا و صهیونیسم بین الملل و امثالهم گذاشته اند و هر آن حاضرند فتوی قتل ما را به مریدان احمق خودشان بدهند. اما تا کی؟! باید گفت و نوشت که خطر ملا- سیدهای مانقورت و ایرانچی (ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام)  برای حرکت ملی آزربایجان جنوبی از سالیان دور و از دوران قاجار و شروع مشروطه تا به حال، خطری جدی است و باید و باید و باید اهل قلم ما برای مواجهه قریب الوقوع ما با خطر این قشر فکری و چاره ای بیندیشند.

موضوع دیگر این که برخی از دوستان ملانقطی حرکت ملی بر من ایراد می گیرند که چرا در نوشته هایم در اشاره به ملا- سیدها، که به گمان آنها اصطلاحی عامیانه و پیش پا افتاده است، ار اصطلاحات بهتری چون “روحانیون”، “روحانیت” یا “آخوندها” بهر نمی گیرم؟ من از اصطلاح “روحانیون” یا “روحانیت” برای اطلاق به این قشر استعمارگر مذهبی خطرناک نوکر استمعار صلیبی ضد تورک و ضد عرب (ملا- سید) استفاده نمی کنم به دلایلی: اطلاق “روحانی” به این قشر مفت خوار که به جز شکم و ما تحتشان به چیز دیگری نمی اندیشند و سراپا “جسمانی” هستند، نه روحانی دور از حقیقت است و ما در این راه با کسی شوخی و تعارف و تجامل و مداهنه و گذشت و اغماض نداریم. حرکت ملی است و مسئولیت یک ملت بر دوش ما قرار دارد و موضوع هرگز شخصی و فردی نیست که قابل تعارف و گذشت باشد. روح مجرد، معنوی، ملکوتی و والاست و اطلاق آن به این قشرِ شکم پرست مکار مفت خور زالو و ضد تورک و ضد بشر دور از شأن یک نویسنده افشاگر و روشنگر مثل من است. دیگر این که در اسلام ما روحانی نداریم و روحانی واژه ای است که از کلیسا و توسط استعمارگران فراماسونر انگلیسی و غربی به فرهنگ لغات سیاسی – اجتماعی ما وارد شده است و حاوی نوعی قداست و معنویت بخشیدن به این قشر استعمارگر خبیث است. واژۀ “آخوند” نیز فارسی است و هیچ ربطی به فرهنگ ملت تورک آزربایجان ندارد. ما از پدران تورک خودمان و انها نیز از پدرانشان به این قشر “ملا- سید” گفته اند پس ما نیز همان را می گوییم. دیگر این که تمامی قرائن و شواهد نشان از این می دهد که از پانصد سال پیش و به ویژه از اواخر دوران قاجاریه و دویست سال پیش، “سیاست در این مملکت یعنی به عضویت لژهای فراماسونی درآمدن و پله های ترقی را یک شبه پیمودن”. قشر ملا- سید سیاسی تاجیک- فارس (و گاهی مانقورت) همواره از اولین اعضای لژهای فراماسونری بوده اند. مرحوم اسماعیل رائین در کتاب ارجمندش، فراموشخانه و فراماسونری در ایران، به درستی به همین نکته اشاره می کند: “فراماسونری به وسیلۀ میرزا ملکم خان (استاد اعظم ارمنی ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام) وارد این منطقه (ایران) گردید و در ظرف مدّت کمی تمام ناراضیان (از حکومت تورکان قاجار) “به ویژه ملاها و سیّدها” در آن گرد آمدند” (فراموشخانه و فراماسونری در ایران، ج.1، ص525). ملاحظه می کنیم که رائین نیز اصطلاح درست را به کار می برد.

اصطلاحاتی مثل “آیت الله العظمی” که من هرگز آن را به کار نمی برم در اسلام نبوده و با تشیع پارسی ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام، حدود دویست سال است از لژهای فراماسونری به ارمغان آمده است و برساخته حوزه های نجف و قم است که در نجف ملاهایی که از موقوفه اود انگلیس می خوردند آن را رایج کردند و در کتاب ایران یا ارن خودم به تفصیل این موضوع را بررسی و تبیین کرده ام. در فراماسونری ما “استاد اعظم” داریم و آیت الله العظمی (الاعظم) نیز درجه ای از فراماسونری ضد تورک و ضد عرب و ضد اسلام است و در اسلام حقیقی موضوعیتی ندارد و بدعت است. همه چیز آیتی از الله است و انسان نیز در برابر حق شأنی ندارد که به او “العظمی” بگوییم. در اسلام حجة الاسلام داریم ولی آیت الله به جز این که برآمده از حوزۀ علیمه قم و نجف و برساخته تشیع سیاسی پارسی- ماسونی است، چیز دیگری نیست. همان گونه که می بینیم هم امروز در ایران آقای خامنه ای، استاد اعظم لژ فراماسونری به “پیامبر اکرم”، “پیامبر اعظم” می گوید (سال پیامبر اعظم)!! که در حقیقت اعلام تجدید بیعتی است با ملکه امپراتوری فخیمه بریتانیا، استاد استادان تمام لژهای فراماسونری جهان، از سوی حضرت آیت الشیطان العظمی امام خامنه ای ضد تورک و ضد عرب و ضد انسان. کسی که اندک آشنایی به عربی داشته باشد می داند که اطلاق صفت “عظیم” به غیر خدا، بیشتر به طنز و تمسخر می ماند تا تعریف و ستایش و پیامبر اسلام (ص) در عالم اسلام در تمامی ادوار تاریخ به دلیل عِظم (بزرگ جثه بودن) تکریم نشده بلکه به دلیل کرم، کریم بودن و کرامت انسانی داشتنش (اکرم بودنش) مورد احترام است. 

موضوع مهم دیگر که من در مطالعاتم به آن دست یافته و در کتابم نیز اشاره کرده ام این است که طبقۀ ملا- سید دو ملت تورک و فارس از دوران قاجار دو مسیر جداگانه را برای استعمار ملت تورک آزربایجان و سایر ملل ایران پیموده اند که جالب است و به موضوع مورد بحث ما (قتله) نیز بی ربط نیست: بهتر است به تحلیل نقش و جایگاه قشر پلید ملّا- سیّد (به قول انگلیسیها و فراماسونهای پانفارس حاکم بر ایران در سدۀ اخیر بپردازیم: روحانیّت یا روحانیّون) بپردازیم: موضوع عجیبی است. قشر ملّا سیّد ملّت فارسی زبان، به جز چند تن مهرۀ بی ارزش مثل شیخ فضل الله نوری معدوم، که مخالف مشروطیّت، تحصیل دختران و زنان و یک اُمُّل و متعصّب مذهبی به تمام معنا بود، عموماً با اغراض و مقاصد و اهدافِ خاص سیاسی استعماری (انگلیسی)  که مهمترینش تورک ستیزی و گرفتن حاکمیّت سیاسی از تورکان (آزربایجان و قاجار)  و دادن آن به نخبگان فارسِ پانفارس ایران بود، “ظاهراً” طرفدار مشروطیّت  و تحدید قدرت شاه قاجار و طرفدار دموکراسی بودند. ملّایان و سیّدهای مخوف و فراماسونری چون سیّدجمال الدّین اسدآبادی، سیّدمحمّد طباطبایی، سیّد عبدالله بهبهانی، میرزا محمّدحسین نائینی، ملّا محمّد کاظم خراسانی و ... پس از توطئۀ انگلیسی- صهیونیستی فراموشخانه و فراماسونری، که می توان از آن به مخوف ترین توطئه و کودتای تدریجی و نرم تاریخ جهان تعبیر کرد، که به انقلاب انگلیسی- استعماری مشروطه منجر شد و  با کمک استعمار روس و انگلیس و فرانسه و مانقورتهای نخبۀ تورک که همواره ننگ تاریخ تورکان بوده و خواهندبود، الگوی انسانی «مبارزه با استبداد» به الگوی ضدّ انسانی و نژادپرستانۀ «مبارزه با شاه تورک/ تورک ستیزی» یا واضح تر بگوییم «مبارزۀ نژادپرستانه با نژاد تورک و زبان و فرهنگ و تاریخ و هستی و هویت ملت تورک آزربایجان، ایران و جهان» بدل شد و استعمار صلیبی انگلیس با اعضای دست پروردۀ لژهای مخوف فراماسونی اش همین طرز فکر بی سابقه در ایران تورک را با شدّت بی سابقه ای تبلیغ کرد و اقلیّت تاجیک فارس زبان و داشناک ارمنی و روس ضدّ تورک که ضدیّت آنها با تورکان ذاتی و کینه شان ازلی و ابدی است، با بازی استعماری انقلاب مشروطه، قدرت سیاسی و سلطۀ اجتماعی  وفرهنگی را به دست گرفتند و از دورۀ رضاخان  نژادپرست پارس ضدّ تورک شروع کردند به بیرون ریختن عقدۀ هزارساله شان و انکار کامل موجودیّت و هویّت 12000سالۀ ما تورکان و تورکمنان به همراه اعراب اصیل ایران را آغاز کردند.  حال بیاییم و نگاهی به ملّا سیّدهای فعّال در آزربایجان بیندازیم. در همان زمانی که ملّا سیّدهای فراماسونر فارس و پانفارس در زیارتگاهها و مراکز مذهبی قم و تهران از چلو- خورش انگلیسی شکمهایشان پر می کردند و به فرمان اساتید اعظم فرماوسنر ملا- سیدشان، بست نشینی و اعتراض می کردند و داد می کشیدند و با برخی از اشراف و شاهزادگان فاسد و فریب خوردۀ قاجاری و بازاریها متّحد شده بودند تا قدرت را از قاجارّیان تورک و آزربایجانیها بگیرند، و به فارسهای نوکر صفت فراماسون بدهند، سیاست استعماری انگلستان در آزربایجان درست به عکسِ تهران بود.  ملّا سیّدهای آزربایجان طبق فرمودۀ انگلستان، به بهانۀ دفاع از مذهب تشیّع و شریعت اسلام با هر ندای دموکراسی طلبانه، آزادیخواهانه و روشنفکرانه ای، با چسباندن انگِ کمونیسم و بلشویسم و "بابی شدن و محاربه با امام زمان" و ... مبارزه می کردند. و درست عکسِ موضع ملّا سیّدهای فارس را داشتند! این موضوع از جهت این که رسالت تاریخ قشر ملا- سید مشغول کردن عوام به جهل و خرافات مذهبی برای دوشیدن آنها و خالی کردن جیبشان و پر کردن “جیبهای طویلشان” است، خیلی عجیب و قابل توجّه است.

 جالب این هنوز هم که هنوز است، ملا- سیدهای مانقورت و خائن و خبیث و جانی فراماسون تورک که صورت خبیث خائن جانی سیاهشان را در پشت تشیع و امام حسین و امام علی و ابوالفضل و کربلا و روضه سیدالشهدا و امثال این شعارها و عوام فریبیهای مسخره پنهان می کنند، هم اکنون نیز بر سر همان عهد قدیم با استعمار سیاه انگلیس هستند.  به راستی جالب است: سیاست کلّی انگلستان تأکید بر ماندن ملل ایران در جهل و خرافه بوده و هست. امّا چه طور شد که در فارسستان و تهران، قم، نجف، مشهد، اصفهان، مازندران، شیراز آن روزگار، ملّا سیّدها، که طبعاً باید مروّج و اشاعه دهنده و عامل اصلی جهل و خرافه و عقب ماندگی باشند، ناگهان روشنفکر، مشروطه خواه، قانون طلب، مجلس خواه و دموکرات شدند و با روشنفکران فراماسون همسنگر خود از پشت سنگری واحد به حاکمیت سنتی تورک قاجار شلیک کردند؛ ولی در آزربایجان ایران که نصف ایران را شامل می شد و می شود، همین قشرِ پلید ملا- سید کماکان وظیفۀ اصلی و تاریخی شان را در مبارزه با آزادیخواهان، علم دوستان، فرهنگ دوستان و مشروطه طلبان و دموکراتها و طرفداران حقوق بشر و هر انسان آزاده ای ادامه دادند و به عادت شکنی، هنجارگریزی، ساختارشکنی و آشنایی زدایی (!) دست نزدند؟! زمانی که ملا محمّدکاظم خراسانیِ فارس، نوکر انگلستان، «رهبر نهضت مشروطیّت ایران»، همان ملای شیّادی که با تلگرام خود ستّارخان را به مسلخ یپرم خان ارمنی فرماسون کشاند، از مشروطیّت حمایت جانانه می کرد، ملا میرزا علی اکبر اردبیلی تورک، نوکر انگلستان – در ظاهر و برای فریب عوم کالانعام- از لحاظ سیاسی کاملاً مخالف او بود و علم مخالفت با مشروطه خواهان، آزادیخواهان و دموکراتها را بر دوش می کشید!! (ر.ک. اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج3، ص342). حال در تحلیل مواضع ملّا سیّدها در آزربایجان و خارج از آزربایجان به نکاتی می رسیم که قابل اعتناست: طرفداران عشایر این ملّای انگلیسی، حاج بابا خان اردبیلی آزادیخواه را می کشند (همان، ص426-431). حکومت مذهبی ملّا آقا میرزاعلی اکبر در اردبیل با هر فکر نو و اندیشۀ پیشرفته، هر گونه ندای آزادیخواهانه، هر ندایی حق طلبانه و ضد تبعیض، هر گونه تفکر تساوی جویانه و عدالت خواهانه، هر گونه پیشرفت و ترقی و مدنیت مثل باز شدن مدارس دولتی و باب شدن نظام آموزش و پرورش نوین مبارزه می کند. آقا آن قدر نفوذ و قداست و مرید و پیرو (در اصل ازاذل و اوباش عامی و بی رحم هوادار- بیسجیها و انصار حزب الله آن روزگار!) دارد که بزرگان شهر مجبورند هنگام بازگشت آقا از سفر، گوش الاغ او را به نشانۀ زیارت ببوسند!!! (همان: ص452). در مجلس ختم امیرطهماسبی، والی نظامی آزربایجان در دوران رضا پالانی، به ملّای دیگری که چاپلوسی طهماسبی را می کند می گوید: «ملّا لطیف حرفهایت را کوتاه کن. من شاش دارم و نمی توانم بنشینم»!! (همان) و با این حرف ابهّت والی رضا پالانی را در نظرها می شکند!!! (توجه کنید با چه جرأتی؟! به جز وابسته بودن به انگلستان و سر در آخور فراماسونری بریتانیا داشتن). گفتیم که با صدور فتواهای مذهبی و بهانۀ مبارزه با کمونیسم حکم قتل تمامی عدالت خواهان و آزادیخواهان را به جرم الحاد و ارتداد صادر و اموالشان را مباح و زنانشان را شایستۀ تجاوز و غصب می شمارد (ر.ک. تاریخ دشت مغان، صص 284- 285). کار آقا به جایی رسیده است که فرمان ترور صادر می کند و با انگ بابی و بهایی زدن، مخالفان آزادیخواه، حق طلب، دموکرات و تساوی طلب خود و حتی دشمنان ملا- سید مخالف خود را در دل شب به دست اراذل و اوباش مذهبی ترور می کند (ر.ک. اردبیل در گذرگاه تاریخ، ج1 : ص456). بگذریم از این که در روانشناسی اجتماعی ملل ایران به ویژه ملت تورک آزربایجان، لباس ملایی و عمامه و عبا و قبا و ریش و ظاهر ملایان و سیدها، متأسفانه ناخودآگاه ابهت خاصی ایجاد می کند برای همین در دویست سال اخیر در تاریخ ایران چه بسا مأموران کارکشته و آموزش دیدۀ فراماسونری انگلستان و فرانسه بودند که با پیچیدن چند متر پارچۀ سفید یا سیاه به دور کله شان و گذاشتن ریش و آراستن ظاهر و بلغور کلمات عربی و البته فارسی و تورکی و چسباندن آهن رباهای قوی به زیر نعلین خود و ادعای طامات و کرامات درباره "جفت شدن نعلین آقا به دست مبارک امام زمان"!!! در نزد عوام کالانعام ظاهربین به چنان مقبولیت و مقام اجتماعی رسیده اند که به صورت واجب الاطاعة درآمده اند و اغراض و سیاستهای پلید استعماری قدرتهای ضد تورک، ضد عرب و ضد اسلام غربی را در پوشش تشیّع پارسی ولایت فقیهی به اذهان عوام- که باید همواره دربارۀ قدرت مهیب و ویرانگر آنها در هر جنبش سیاسی و اجتماعی حساب کرد- فرو کرده و جریان حوادث را به کام سیاستهای دراز مدت خود پیش برده اند. این مأموران وقتی زمان مأموریتشان تمام می شد سر از خیابانهای لندن در می آورده اند و شاهدان ایرانی با نهایت تعجب می دیدند که "آقای آیت الله العظمی" پشمهای شیطان را از دور لبهایش از ته زده و مثل یک شهروند عادی انگلیسی قدم می زند!!! اینها اتفاقاتی است که بارها و بارها در تاریخ ایران افتاده است.

همۀ این عوامل و قتل و کشتار و نابودی همه آزادیخواهان، دموکراتها و حق طلبان تورک آزربایجان سبب می شود که انگلیس از همین نیروی شیطانی ملا- سید و اختناق سیاسی که ایجاد کرده بودند، استفاده کند و در فرصت مناسب بتواند مهرۀ جدید استعمار یعنی رضاخان پالانی را با آن تیم هویّت ساز پانفارس فراماسونش بر سر کار بیاورد: یک دیکتاتور به ظاهر خشن امّا مصلح. برای کدام ملّت؟ البتّه ملّت برتر با خون مقدّس آریایی فارس نه ملّت تورک آزربایجان. در شرایط سیاسی- اجتماعی- تاریخی مختلف مهره ها تعویض می شوند ولی هدف، استعمار ملّت آزربایجان و ملل ایران و غارت ایران همان است: رضاخان با ارتش شاهی می آید و ابتدا عشایر آقا میرزا علی اکبر را از بین می برد و سپس نوبت خودش است. آیا مثل ثقه الاسلام در تبریز اعدام می شود؟ هرگز! چون خدمات زیادی به استعمار و خیانتهای زیادی به ملّت تورک آزربایجان کرده است با آن همه جنایت و خیانت فقط حکم به تبعید آقا می دهند. آقا میرزا علی اکبر، که مادرش زنجانی و پدرش ناشناخته (؟) بود و خودش در آن شهر آزربایجانی شناخته شده بود، با احترام علمای زنجان وارد آن جا می شود. امّا ملّا سیّدهای مانقورت آزربایجان دست از تلاش برنمی دارند: امام جمعۀ خویی در تهران و میرزا صادق آقا مجتهد در تبریز آن قدر می کوشند تا این تحفۀ استعمار را به اردبیل برگردانند. آقا در اواخر سال 1345 قمری (اواخر بهار 1306 خورشیدی) در میان استقبال و شور اهالی به اردبیل وارد می شود. مریدان و دوستان به هنگام ورود وی شعارهای استعمارپسند می دهند  و «یکی از مریدان با هیجانی که یافته بود، فرزند خود را جلوی پای آقا انداخته و درصدد قربانی کردن وی برآمد ولی مخالفت آقا (که با عشوه ای روحانی و با غمزۀ چشم و اشارت ابرو، او را از این کار بازداشت) جان تازه ای به آن طفل بی گناه بخشید»!!! ( همان: ص462). عمق و پلیدی استعمار مذهبی ملّت آزربایجان را ملاحظه و حس می کنید؟! لازم به ذکر است که عمدۀ ملّایان و سیّدهای آزربایجانی در تبریز و اردبیل و دشت مغان و زنگان و اورمو عموماً مخالف مشروطه، آزادیخواهی و علم و دانش و پیشرفت و تمدّن و فرهنگ بوده اند و این در حالی بود که همین سرزمین آزربایجان از دروان قاجار تا کنون مهد و منشأ روشنفکران و پیشرفت طلبان و منبع جوشان و خشک نشدنی افکار روشنفکرانه، مشروطه طلبانه، آزادیخواهانه، علم دوستانه و فرهنگ دوستانه بوده است و هنوز هم هست. این تضاد به خودی خود نیروهای اجتماعی آزربایجان را که در عرصۀ سیاست و سرنوشت ملّی این ملّت بزرگ می توانسته اند سهم داشته باشند، به نفع ملّت فارس و بر خلاف منافع ملّی ما دو یا چند تکّه کرد و به تحلیل برد و جالب این که هنوز هم به تحلیل می برد. طوری که بعد از گذشت سالها چنان پیچیدگی به قوای اجتماعی- سیاسی تاریخ آزربایجان بخشیده که هنوز من به عنوان ناظری دقیق در پیداکردن سر رشتۀ این کلاف سردرگم عذاب می کشم. قشری از روشنفکران و آزادیخواهان بومی تورک آزربایجان که حاضر نشدند فکر و روح خود را در خدمت پروراندن گفتمان منحوس ایران پارسِ آریایی بفروشند مانند میرزا علی معجز شبستری، سید عظیم شیروانی، میرزا علی اکبر صابر، جلیل محمّدقلی زاده، فریدون ابراهیمی، محمّد بی ریا، سیّد جعفر پیشه وری، کریم مشروطه چی و امثالهم توسّط همین روحانیّت فاسد ضدّ آزربایجان و ضدّ پیشرفت بومی آزربایجانی، متّهم به بی دینی، بابی و بهایی بودن، کمونیست بودن، ضدّ تشیّع بودن، دشمن امام زمان بودن و امثال این انگهای سیاسی- مذهبی استعماری و مغرضانه شدند. و در پس زمینه و پشت صحنۀ همۀ اینها مغز پلید استعمارگران آنگلوساکسون را می شود دید.

 آنهایی که اندک شعور ملّی و سیاسی و حسّ وطن پرستی آزربایجانی دارند به خوبی می فهمند که همین دوپاره شدن نهاد دین- مذهب از نهاد روشنفکری بزرگترین خیانت به یک ملّت است. خیانتی که فعّالان ملّی آزربایجان، امثال نویسنده با همۀ سختکوشی و فدارکاری در روشنگری و افشاگری و آگاهی و بیداری دادن به ملّت تورک آزربایجان هنوز نتوانسته ایم آثار آن را پاک و ملّتمان را از شر آن آزاد کنیم. چرا که استعمار همۀ بازیها و نتایج احتمالی آنها را به نفع ملّت جعلی فارسی زبان و به تمامی به ضرر منافع ملّی ملّت تورک ما حساب کرده است و با بازی حساب شده همواره و تنها دو را جلوی ملّت ما گذاشته و می گذارد. در نظر استعمارگران صلیبی غربی راه سوم و بهتری نیست: اگر مذهبی هستید بفرمایید: این میرزا علی اکبر آقا و مدرّس و خمینی و خامنه ای و طالقانی و طباطبایی و... ملّا- سیّدهای حاکمیّت پارس- شیعۀ جمهوری اسلامی ایران و گفتمان پارس- شیعه مثل سید حسن عاملی و محسن مجتهد شبستری (دو امام جمعه خبیث و مکار استعمارگر فراماسون ضد تورک و ضد آزربایجان در اردبیل و تبریز که با لطایف الحیل با توسل به شعارهای مذهبی مذهب منحط تشیع پارسی، تورک ستیزی و آزربایجان ستیزی و ارمنی پرستی و پارس پرستی می کنند).  که برای فارسها ( و نه برای تورکها و دیگر ملیتهای دربند ایران) این روحانیت می تواند بنا به مقتضیات زمانه که اکنون نیز در آن هستیم، تحت پوشش عناوین فریبنده مثل روشنفکری دینی و اصلاح طلبی، "ظاهراً" مخالف جمهوری اسلامی هم باشد، و اگر غیر مذهبی هستید: بفرمایید: این رضا پالانی، محمدرضاشاه و شاهزاده رضا ربع پهلوی پسر محمّدرضاشاه و گفتمان نژادپرستانه و شیک و پیک و امروزی ایران پارس آریایی با دوهزار و پانصد سال تمدّن و فرهنگ درخشان! راه سوم که راه آزادی و استقلال ملّت آزربایجان و تشکیل حکومت لائیک و تشکیل جامعۀ سکولار و برقراری حاکمیّتی دموکراتیک بر اساس منافع ملّی ملّت آزربایجان و دیگر ملل دربند و مظلوم ایران و بر پایۀ قانون اساسی مبتنی بر قوانین اعلامیّه حقوق بشر و حقوق زبانی و فرهنگی مصوّب سازمان ملل باشد و ملّت مظلوم تورک ما نیز بتواند همانند سایر ملل جهان مثل یک انسان از حقوق سیاسی، اجتماعی، زبانی، فرهنگی، اقتصادی برخوردار شود، در نظر استعمارگران صلیبی آمریکایی و انگلیسی خطّ قرمز است. به جرأت می توان گفت که بعد از مشروطه و روی کارآمدن حاکمیّت فاسد پهلوی تا کنون ملل ایران هیچگاه هیچکدام رنگ آزادی، استقلال، لائیسیته، سکولاریسم را ندیده است و هرگز حتّی در اوج حاکمیّت رضا پالانی نهاد ملّا سیّد در ایران تضعیف نشده است که هیچ، با سیاستهای مکارانه انگلیس تقویت نیز شده است. اقدامات رضا پالانی چون زورگویانه و بر اساس خطّ و مشی دیکتاتور مآبانۀ انگلیس فرموده بود، بالعکس سبب قدرتمند شده نهاد روحانیّت پلید شیعه و استعمار بهتر، عمیق تر و گسترده تر کل ملل ایران و به ویژه ملت تورک آزربایجان شد. خیر و منفعتِ  روحانیّت، این نهاد استعماری، بعد از جنبشِ مشروطه به تمامی و به طور کامل به ملّت فارسی زبان ایران و شرّ آنها به تمامی و به طور کامل به ملّت بزرگ تورک آزربایجان رسیده است. (ر.ک. ایران یا ارن؟ بررسی تحلیلی تاریخ استعمار ملت آزربایجان، صص 224-227).

جمع بندی و نتیجه

این موضوع که هیچ ملا- سیدی از میان هزاران ملا- سید تورک آزربایجان، به جز حجة الاسلام عبدالعزیز عظیمی قدیم ملتچی و آزربایجانچی و فعال حرکت ملی آزربایجان نیست، امری ساده و قابل گذشت نیست بلکه امری بسیار مهم و نگران کننده است. چرا فقط یک نفر؟! چرا حرکت ملی ما برای انبوه ملا- سیدهای تورک جذابیت ندارد؟ آیا مسئلۀ ترس در میان است یا اعتقادی در میان این قشر به حرکت ملی آزربایجان جنوبی نیست؟ آیا ملا- سیدهای تورک مثل همتایان فارس و غیرفارس خود به خاطر منافع سرشاری که حاکمیت جمهوری اسلامی به آنها اعطا کرده است و آنها را به کاست یا طبقۀ ممتاز (صاحب امتیازی) بدل کرده است که هرگز در طول تاریخ هرگز ندیده و نشنیده بودند؛ یعنی قبل از پایان تحصیلات حوزویشان شغل خوب و درآمدهای سرشار از دهها راهی که حاکمیت برایشان ایجاد و باز می کند، انتظارشان را می کشد و حتی فرزندانشان نیز از قِبل آنان از رانت و امتیازات طبقاتی سرشارشان در تصاحب شغل و آیندۀ مطمئن برخوردار می شوند، سبب این سکوت آنها در قبال حقوق ملی مسلم ملت تورکشان شده است، یا موضوع به مسائل تاریخی- جامعه شناختی- سیاسی- فرهنگی و دیگر موارد قابل بحث مربوط است؟ آیا ملا-سیدهای تورک ظلم آشکاری که در حق ملت تورک آزربایجان می شود نمی بینند؟ آیا ملا- سیدهای تورک ضایع شدن حقوق مسلم بشری، زبانی، مادی، معنوی، فرهنگی، اقتصادی، اجتماعی و سیاسی انسان تورک را که درست مخالف نص آیات قران کریم از جمله آیۀ 13 سورۀ حجرات، آیۀ 22 سورۀ روم و آیۀ 4 سورۀ الرحمن است را نمی بینند؟ آیا غارت بیش از هزار معدن مس، طلا و مواد دیگر را از آزربایجان و انتقال آن را به شهرهای فارس نشین نمی بینند؟ آیا صد سال جک سازی و تحقیر و تمسخر ملت بزرگ و تاریخ ساز تورک آزربایجان و ایران را که از زمان رضاخان پالانی به صورت سیستماتیک و توسط رکن دوم ستاد ارتش پهلوی شروع شده است، در ایران نمی بینند؟ آیا فقر و فساد و فحشا و اعتیاد جوانان تحصیل کردۀ تورک و از هم پاشیدن کانون خانواده های ملت مظلوم تورک را که حاصل بیکاری و حاصل استعمار و چپاول ثروتهای ملی روزمینی و زیرزمینی آزربایجان و عدم اختصاص بودجه های دولتی و عدم ایجاد کارخانجات و صنایع مادر و شرکتهای تولیدی در شهرهای آزربایجان جنوبی و اختصاص میلیاردها تومان بودجه بیت المال به فارسی زبانان و تمرکز تمامی صنایع مادر و کارخانجات و شرکتهای تولید در تهران و شهرهای فارس نشین اصفهان، مشهد، یزد، کرمان و جنوب ایران است، نمی بینند؟  آیا خشک کردن عمدی دریاچۀ نمک اورمو را که هرآینه سبب نسل کشی بزرگ ملت مظلوم تورک آزربایجان با بیست میلیارد تن نمک خودهدشد، نمی بینند؟ آیا نمی بینند که ماموستاهای کورد (ملاهای کورد) آن قدر تعصب و آگاهی ملی کوردی دارند، که به کودکان کورد در مساجد، در کنار قرآن، خواندن و نوشتن به زبان کوردی را می آموزند و ضایع شدن حقوق ملی شان را به دست حاکمیت جمهوری اسلامی ایران در همان مساجد به ذهن کودکان ملتشان فرو می کنند و خود ملتچیهای کورد می سازند؟ آیا کشیشهای ارمنی همین کار را با کودکان ارمنی نمی کنند و دوست داشتن نسل و نژاد و زبان مادری ارمنی را همراه با کینه و نفرت از تورک و مسلمان به ذهن کودکانشان فرو نمی کنند؟ چگونه شده است که ملا-سیدهای ما چنین با مسائل انسانی و ملی ملت مظلوم ما بیگانه هستند و برخی از آنها نیز عکس آن عمل کرده و بذر کینه را از فعالان حرکت ملی آزربایجان در دل عوام مردم می کارند؟ آیا...؟ اینها سؤالات مهمی هستند که من قصد جواب دادن به آنها را ندارم. بلکه پاسخ را به اندیشمندان روشنگران، روشنفکران، جامعه شناسان، روانشناسان و فعالان صاحب نظر سیاسی و مدنی حرکت ملی آزربایجان جنوبی می سپارم. 

الله بیزیمله دیر

اوجالان ساوالان - چهارشنبه 12/1/1394    2015/04/01

منابع:

کتاب: لومپن ها در سیاست عصر پهلوی (١٣٠۴ - ١٣۴٢)، مجتبی زاده محمدی، چاپ دوم، تهران: نشر مرکز، 1392.

اقتصاد سیاسی ایران، دكتر محمد علی همایون كاتوزیان، ص 200

مقاله "حقایقی از رفتارهای غیر انسانی رژیم ستمگر و ظالم پهلوی"

http://guneyebakan.blogfa.com/post-287.aspx

فیس بوک:   "نسل کشی 21 آذر 132521 Azar Genocide-"

اینترنت: "گفتگوی تکان دهنده با بهزادی از اعضای حکومت ملی آذربایجان در باره نسل کشی در آذربایجان"

http://durnanews.ir/?p=400    سایت دورنا نیوز، کامنتهای زیر مقالۀ "یادداشتی بر مصاحبه ی اخیر سید جواد طباطبایی با مهرنامه".

کتاب اینترنتی:" حکومت ملی آذربایجان، مروری بر حوادث سالهای 1324-1325 و نسل کشی 21 آذر"

رمان: «مردگان باغ سبز» نوشته محمدرضا بایرامی ، تهران: نشر سوره مهر، در سال 1388

 سایت کانون دموکراسی آزربایجان، مقاله "سه روایت موازی از تأسیس حكومت ملی آزربایجان جنوبی" از علیرضا اردبیلی

Share/Save/Bookmark
 
آدرسهای ما - Follow us

YouTube

 -----

Facebook

----- 

Twitter